زیر درخت نارون منتظرم باش.

ساخت وبلاگ

خنده‌ام میگیرد وقتی کسی از اندیشه طاهرانه می‌گوید. اندیشه طاهرانه وجود ندارد. همه دارند بد می‌شوند. و این پروسه خلی راحت اتقاق می‌افتد. من خوبی میکنم،‌تو جوابم را با بدی می‌دهی و بعد من هم مثل تو بد میشوم. مثل تو خودخواه می‌شوم. جدیدا زیاد شنیده‌ام که همه به من _ به عنوان یک فرد مثلا زخمی_ می‌گویند: خودخواه باش. غرور داشته باش. خودت را بالا ببین. و من _ نوعی _ نمی‌توانم با آنها بحث کنم و این غرور و خودخواهی را به چالش بکشم. چون من نیامده‌ام به این دنیا که این صفات را حمل کنم و بعد به صورت باطنی احساس خوشبختی بکنم و بعد هم خودم را غرق در آرامش ببینم. این آرامشی که در پسش یک سیاست است و یک حساب دو دو تا چهارتای خیلی خیلی مسخره، ارامش نیست. موفقیت است. برنده شدن.  و تنهایی ... تنهایی عمیقی که همه دچارشند. سلام گرگ ها بی طمع نیست. همه داریم گرگ می‌شویم. اعتمادی درکار نیست و حسرت گذشته کم امکانات و دود گرفته و سیاه شده‌ی کودکیهایمان را میخوریم. و جالبیش اینجاست که آن موقع آرزوی بزرگ شدن را در سر میپرواندیم. و غافل از آن بودیم که یک روزی اینقدر بد شویم و در دلمان، زمانهای موفقیتمان لبخند فاتحانه بزنیم و دندانهای برنده‌مان را به هم نشان دهیم. و بعد خنده های عصبی، غش غش خنده‌هایی که هیچ از خوشی و آرامش نیست. همه درگیر یک بی اعتمادی از هم هستیم که حتی به بالش و تخت خوابمان هم سرایت کرده. به رویاهایمان. انقدر که رویاهایمان هم تاریخ گذشته و فاسد است. و بعد تقصیر همه ی ناخوشیهایمان را به گردن جامعه و فرهنگ و فلان و بهمان می‌اندازیم. آنقدر بدبختیم که نمیخواهیم بفهمیم که ما با بد شدنمان داریم وسعت این ناملایمات را بیشتر می‌کنیم و خودمان را زده ایم به آن راه.  (Wh زیر درخت نارون منتظرم باش....ادامه مطلب
ما را در سایت زیر درخت نارون منتظرم باش. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : domjonbanako بازدید : 3 تاريخ : شنبه 24 دی 1401 ساعت: 18:32

وقتی چندین ماه و اندی چیزی برای کسی نمینویسی یعنی اینکه چقدر حرف تو دلت و گلوت قلمبه شده و هی داره اون تو خاک میخوره. نه اینکه غصه دار باشی ها نه. یعنی آدمی هستی که میخوای حرف بزنی اما بی خیال شدی. نه کسی رو پیدا کردی که بشینه و بگه: خب سراپا گوشم ...بگو. و نه کسی رو که بفهمه اصلا چته و چیت نیست. آره من معتقدم آدم یا یه چیزیش هست یا یه چیزیش نیست. یا یک فعلی رو انجام بده یا نده. شاید من از اون آدمهایی هستم که یک عالمه مسیر و اشتباه اومده. با یک عالمه تصورات اشتباه از آدمهای اطراف و در یک سردرگمی غوطه ور. بعد وقتی یکسری توانایی ها کوبیده میشه تو صورتم انگار به خودم میام که نه دارم درست میرم. خس زیر درخت نارون منتظرم باش....ادامه مطلب
ما را در سایت زیر درخت نارون منتظرم باش. دنبال می کنید

برچسب : خیالات,تاریخ,گذشته, نویسنده : domjonbanako بازدید : 45 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:27

گلدانهایمان یکی یکی خشک شدند. و من نگاهشان نکردم. معمولا دوست ندارم شاهد مردن کسی باشم. یا حتی فکر کنم اگر آن چیز نیست حتما مرده است. ولی فکر میکنم و دقیقا آن چیز مرده است. فنچ ها هم آخرین دقایق عمرشان را در خانه تاریک ما میگذرانند. دستم نمیرود به گلها آب بدهم گلها تاریک ترین نقطه وجودم را به من نشان میدهند و من نمیخواهم بترسم. قبلتر‌ها از بس دوست داشتمشان روزی چند بار باهاشان لاس میزدم تا یکوقت تنها نباشند. هر برگ زردی که میدیدم کلی برایش حرف میزدم که تو الان تمام تلاشتو کردی برگ عزیزم و حالا باید بری توی سطل آشغال. عین هیلدا شدم. یهو میپرد تورا بوس میکند و وقتی مست بوسیدنش شده ای یهو انگشت نازک و تیزش را گوشه‌ی چشمت میکشاند. بعد که میرود دیگر جای هیچ کدام از چنگهایش نمیسوزد. یک جایی بین دو تا قفسه سینه ام میسوزد و میخواهم از ندیدنش فریاد بکشم. گریه کنم. گلها ضعیف ترین و بی دفاع ترین موجودات زندگی ما بودند.  یکبار دق دلی ام را سر کاج مطبقم خالی کردم. همه‌ی خشمم را فرو ریختم سر آن بدبخت. و بعد از پر پر کردن ساقه های پر از خارش نشستم پایینش و حسابی گریه کردم. و بعد دادمش به مامان. گفتم زیر درخت نارون منتظرم باش....ادامه مطلب
ما را در سایت زیر درخت نارون منتظرم باش. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : domjonbanako بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 20:13

نمی‌شود تمام درها را بست. نه می‌شود بستشان و نه بازشان کرد. باید احتیاط کرد. باید حواس جمع بود. باید مواظب چیزهایی بود که قبلا نبودی. و این بخش سخت ماجراست. احتیاط،‌هرچند همیشه بوده ولی خیلی ملموس جنسش فرق می‌کند. جنس همه چیز فرق کرده. انگار رفته‌ای خارج از ایران. یا حتی خارج از کرة‌ زمین. حتی خارج از کهکشان. دنیا هم رنگش فرق کرده. یک جاهایی دوست داشتنی هستند و یک جاهایی نه. گاهی گریه ات می‌گیرد و گاهی بلند می‌شوی و با آهنگ محسن چاوشی می‌رقصی...  ولی در نهایت تو هستی که یاد خیلی چیزها در خودت می‌افتی. بعد می‌بینی تو عینکت را عوض کردی. همین. قبلی دیگر نه زیر درخت نارون منتظرم باش....ادامه مطلب
ما را در سایت زیر درخت نارون منتظرم باش. دنبال می کنید

برچسب : متصل است او,متصل است او چاوشی, نویسنده : domjonbanako بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 12:47

داشتم فکر می‌کردم اگر این پروژة جدید را نگرفته بودم، الان تو سالن سینمای هنر و تجربه داشتم چهارشنبه را می‌دیدم. یا توی کافة یک دوست قهوه فرانسه با کیک می‌خوردم یا برای پیاده‌روی رفته بودم درکه یا امروز حتما باشگاه می‌رفتم. یا حداقل صبح بیشتر می‌خوابیدم. اما خب باید حسابی کار کنم. باید با آدم‌های جدید آشنا بشوم. باید دوست پیدا کنم. باید... باید... باید... همه اش بایدهایی است که مثل سنجاق سینه نقره‌ای با نگین سرخابی چسبیده اند به سینه‌هایمان و من هم هی سرفه می‌کنمش. نه سنجاق کنده می‌شود و نه من به سنگینی اش حالا حالاها عادت می‌کنم. قسمت بدآیند ماجرا ا زیر درخت نارون منتظرم باش....ادامه مطلب
ما را در سایت زیر درخت نارون منتظرم باش. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : domjonbanako بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 12:47

همیشه دوست داشتم چیزهای نصفه را کامل بکنم. مثل یک ماهی ای که در جریان آبی از این رودخانه به رودخانه دیگر شنا می‌کند. دوست دارم مسیری را بروم که بقیه قبلا رفته‌اند. و توی این مسیر همیشه بهترین استعداد را نشان داده‌ام. یا حداقل اینطوری فکر کرده‌ام.  حتی دوست داشتم سیگار نصفه را بکشم. غذای سرد شده را بخورم. یا کیک سرد شده را بچشم. و فکر میکنم وقتی نصفه سیگارم را میدهم دست کسی به اندازه من کیف می‌کند.  الان به تمام این احساسها شکاکم، شک میکنم که از اول درست کردن را هم دوست داشته‌ام ولی فرصتش نبوده. با اینکه چنگک آن از دست دادنها،‌ شکست‌ها وخستگی‌ها غم را زیر درخت نارون منتظرم باش....ادامه مطلب
ما را در سایت زیر درخت نارون منتظرم باش. دنبال می کنید

برچسب : چیزهایی که از توالت آلوده ترند,چیزهایی که قبل ازدواج باید بدانیم,چیزهایی که باید از کامپیوتر بدانیم,چیزهایی که قبل ازازدواج بایددانست,تنها چیزی که از فردا میدانم, نویسنده : domjonbanako بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 18:03